Saturday, December 5, 2009

Wanted

دوشیزه ی عشقِ صحرگاهانِ من
که تو هر روز تا بدان نیمه ی شب
می نشینی به برم
وَاندر آن هنگامِ خواب
باز هم در کنارم
در آغوش و تنم؛

همه ی رابطه ها پیوند
همه ی عاطفه ها سوگند

من تو را می خواهم
همه آغوش و لبت را
همه آن روح و تنت را
همه آن سبزیِ چشمان
همه آن زلفِ درخشان
که بدونِ گذرِ باد
همه اش غرقِ تماشاست
من تو را می خواهم
فارغ از سختیِ دیدار
من تو را می خواهم
و خودت را

12.9.1388
3:47
لوپین

No comments:

Post a Comment