Thursday, December 31, 2009

White Illusion

حرف باحالی زد
"وقتی در صفحه ی اولِ کتابی برای هدیه دادن چیزی نمی نویسی، تازه اون وقتِ که می فهمی سفیدی ابهام برانگیزتره"
بهش که فکر کردم، نه چون کلن سیاه رو بیشتر دوست دارم، اما به این دلیل که از سفیدی انتظارِ ابهام رو نداریم تو این مواقع بیشتر مبهم میشه
فکر کنم سینا دادخواه بود، اون موقع که تو یوسف آباد بود، یادمه خیابون 33 بود

Saturday, December 19, 2009

Open Your Heart, Let Me In

با آنکه همه ی لذتش به نشنیدنش است، اما می خواهم تو صدایش را بشنوی،
صدای ضرباهنگ باران شبانگاهی بر در خانه ات را.
در را باز کن
من ایستاده ام
بارانی ام در خانه است
خودم بارانی ام
در را باز کن.

Sunday, December 13, 2009

Sidewalk

پیاده روِ آن شب عین پیاده روِ آدم های خوابگرد بود
بکر
عاشق
بی خبر
.
.
.
اتاقم
پنجره ای کوچک در بالا
شمعی روی میز
نوری کم در پایین
.
.
.
صدایِ لحظه هایت در فضا
بویِ عطرت به دور سرم
نور بدنت بر ساحلِ چشمانم
رنگِ چشمانت بر امواجِ نگاهم
لمسِ لامسه ات بر فراز ابرها
گرمایِ لبانت در میانِ عطشِ لبانم
و تو
سراسر
در آغوشم
.
.
.
قدم هایت بر بدنم را هنوز حس می کنم

Fire in the Winter Night on your Lips

زمستان هم هنوز زود شب می شود
شب
تاریکی
زمستان
سرما
.
.
.
ز مَستانِ زمستان، اَم
ز مَستانِ شب
ز مَستانِ ماه
.
.
.
کنار شومینه ی دستانِ تو
در میانِ سرمایِ نفس هایِ زمستان
میانِ شعله هایِ گرمِ آغوشت
رویِ آتشِ مستی بخشِ لبانت
.
.
.
ز مَستانِ زمستان، اَم
ز مَستانِ شب
ز مَستانِ مهسا

Saturday, December 5, 2009

Wanted

دوشیزه ی عشقِ صحرگاهانِ من
که تو هر روز تا بدان نیمه ی شب
می نشینی به برم
وَاندر آن هنگامِ خواب
باز هم در کنارم
در آغوش و تنم؛

همه ی رابطه ها پیوند
همه ی عاطفه ها سوگند

من تو را می خواهم
همه آغوش و لبت را
همه آن روح و تنت را
همه آن سبزیِ چشمان
همه آن زلفِ درخشان
که بدونِ گذرِ باد
همه اش غرقِ تماشاست
من تو را می خواهم
فارغ از سختیِ دیدار
من تو را می خواهم
و خودت را

12.9.1388
3:47
لوپین

Thursday, November 26, 2009

Rainfall

باز هم ریزش باران
باز هم تحریکِ شاعران
باز هم شستنِ رویِ شهر
باز هم عشاقِ زیر ابر

Day without Sun & Night without Darkness

روزی بدون خورشید و شبی بدون تاریکی؛
آسمانی بدون خورشید، بدون شب؛
کوهها در هاله ای از نور، نورها در گرگ و میشِ رنگ، رنگ ها در چهر هایِ گرم، گرما در زیرِ آسمان؛
گاه نیز ماه نظاره گر
سیاه سفیدی خواب نیز از گرمای نورها کم نمی کند.
باز هم غروب آفتاب